به زندانی که دنیا راست
به صحرا و بیابانش
شقایق های بستانش
بهای خون و جان ها راست
"مرا از کودکی آواز غم دادند "
حضور شادمانی را چه کم دادند
صدایت می زنم ای مهربان با من
تو در من زنده ای من در سکوتِ تن
صدایت می زنم مادر تو ای زیباترین باور
به شهر ِکور ِ رویا ها نفیر ِ مار و فریادست
مرا فریاد رس فــــریــاد تو ای تنهاترین یاور
ح - ب
تـــــــوهـم
01/10/1388